یادوار 2
خودت که نیستی
اما خیالت گاهی دلش برای خیالم تنگ می شود
گاهی هم من و خیالم هوایی ات که می شویم
خیالت می آید و دستمان را می گیرد
می برد خیابان گاندی
انقلاب
سینما ...
و توی تاریکی
حواسمان که نیست
سرش را می کند لای موهایمان
و
می بوسدمان
خودت که نیستی دیگر
ما سه نفر زندگی خوبی داریم
hm...
ب ی ن ظ ی ر ه سپیده...
[لبخند]